دســـت‍ـ نوشتـــ ـه‌های یکـــ طلبـــه

هشـــدار : اتلاف وقت و عمر شما در این وبلاگ برعهده خودتان است و نویسنده هیچ مسئولیتی ندارد :)

دســـت‍ـ نوشتـــ ـه‌های یکـــ طلبـــه

هشـــدار : اتلاف وقت و عمر شما در این وبلاگ برعهده خودتان است و نویسنده هیچ مسئولیتی ندارد :)

دســـت‍ـ نوشتـــ ـه‌های یکـــ طلبـــه

در اینجا شما مواجه می‌شوید با دست‌نوشته‌های یک طلبه، که قدرت تلف کردن وقت شما را دارد ...

پس مواظب باشید که عمر عزیز و با ارزش خود را کجا مصرف می‌کنید !



آخرین نظرات

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امتحان» ثبت شده است


سلام دوستای عزیزم ...

نمی‌دونم کیا از تاریخ خوششون می‌یاد ؟؟؟!!!

ولی فک نکنم کسی باشه که از امتحان خوشش بیاد ؟؟!!! هست ؟؟؟


منم آنچنان میانه سازگاری با امتحان ندارم، اونم امتحان تاریخ که معمولا محدوده زیاد داره و کلی چیز حفظ کردنی ریز ...

ولی از تاریخ خوشم می‌یاد و دوسش دارم ... توی مطالعاتم همیشه تاریخ جای داشته است حتی قبل از طلبه شدنم ...


       ولی آدم قرار باشه رمان هم برای امتحان بخونه ..... خودتون تصورش رو بکنید ... از رمان هم زده می‌شه ...


ولی خوب تصمیم گرفته بودم که به عنوان امتحان نخونمو هیچی رو حفظ نکنم فقط باهاش کیف کنم و خوش‌حال باشم که وقت خوبی دارم برای خوندن موضوع مورد علاقه خودم .... و مطالبی که باید حفظ کرد رو بزارم یک ساعت قبل امتحان حفظ کنم که زیاد تو ذهنم نمونن اذیت کنن ..:)


خلاصه صبح به همین منوال گذشت و با تاریخ حال کردیم ...

بدونه اینکه لحظه‌ای به امتحان فک کنم ..


سلام؛

دوستانی که دنبال میکنن شاید بدونن که امروز یه امتحان دارم که نخوندم.... به دلایلی که تو پست قبل گفتم واستون وگرنه من بچه درس خونی هستم.

اگه هم نیستم موقع امتحانا میشم .


رفتم سر جلسه امتحان بدونه هیچ استرسی، با خودم گفته بودم که دوباره باید این واحد رو بگیری ... آخه کی می تونه نخونده امتحانی رو که نمره قبولیش ۱۶ هستش پاس کنه ؟!


سوالات توزیع شدند....انگار می خوان کارنامه اعمال رو بدن دستمون....خدا خدا میکنی بدن دست راستت ... یعنی منظورم اینکه آسون باشه...


۴ تا تستی های اول رو انگار داده بودن دست راستم ... شاید هم من تو تستی زدن تبحر داشتم ... نمی دونم تا اینجاش که به خیر گذشته بود و خطر از بیخ گوش رد شده بود... البته هنوز کامل رفع نشده بود خطر رو می گم ... تستی ها هر کدوم نیم نمره داشت ....


مثل کسی که طلبکار در خونشون رو بزنه می ترسه در رو باز کنه، منم می ترسیدم برم ادامه سوال ها رو ببینم....


خلاصه دلو زدم به دریا و گفتم فایده نداره،وقت داره میگذره حداقلش اینکه خود سوالا رو پس می نویسم تا مصحح دلش رحم بیاد .....


سوال اول .... خوب این رو نصفه می تونم نمرش رو بگیرم...

سوال دوم رو هم میشه نمرش رو کامل گرفت...


سوالات بعدی هم که همش متنی بود .... یعنی متن داده بود که توش جواب بود ... متن عربی رو باید میفهمیدی .... اینم که من حوب بلد بودم .... خلاصه برای مصحح عزیز کم نزاشتم و پاسخ نامه رو کامل پر کردم که کلی واسش زحمت شد ....


حس می کنم که نمره قبولی رو آورده باشم....

امید به خدا و مصحح 

باید تا اعلام نتایج منتظر موند...


سلام


دیروز که نشد خوب بخونم، امروز هم فقط صبح تونستم یکم بخونم، و بعد از ظهر مشکلی پیش اومد که نشد بخونم که هیچ اون قبلی‌ها رو هم که خونده بودم حس کردم یادم نیست .


خلاصه حال آدمی که یه امتحان رو نخونده فکر می‌کنید چه‌ جوریه ؟؟؟

هیچ امکانی هم نداره که به یه دلیلی امتحانمون عقب بیوفته، نه زمستونه که برف بیاد! کسی هم که به رحمت خدا نرفته ! (آخه ترم قبل با فوت آقای هاشمی امتحانا عقب افتاد ...)


خلاصه من‌که تو فکر اینم که این درس  رو دوباره بگیرم، آخه نمره قبولی‌ش هم بالای ۱۶ هستش، نمره کلاسی هم نداره ... آخه ارتقایی گرفتم.


من که منتظر معجزه هستم.

باید از معلوماتم استفاده کنم که ببینم می تونم کاری کنم با نه !



سلام دوستان

امروز روز امتحان بود و روز استرس، هرچند هم خبره باشی تو امتحان دادن و هرچقدر هم که درس خونده باشی بلاخره امتحان اول که می‌یاد استرس آدم رو می‌گیره، حالا کم و زیاد داره ولی فک نکنم کسی بتونه ادعا کنه که استرس نداره؟؟!!

 

صبح بعد از احوال پرسی با فضای مجازی اونهم به صورت خیلی کوتاه، آخه باید یه تورقی می‌کردم برای امتحان، آدم هرچی هم بخونه وقتی می‌خوابه برای یاد‌آوری به یه تورق نیاز داره، و وقتم هم خیلی کم بود .

خلاصه شروع به تورق کردم، این تلویزیون حالا هم دست از سرمون برنمی‌داشت، جدای از اونکه فضای مجازی مدام منو صدا می‌کرد، تلویزیون هم فیلم خوب پخش می‌کرد .

               فیلم ایستاده در غبار رو می‌گم، واقعا با‌هاش خیلی حال کردم،  هرچند که سینمایی‌ش رو چندین بار دیده بودم از سریالیش که یه تیکش باشه نمی‌تونستم بگذرم با وجود اینکه امتحان داشتم.

خلاصه رفتم در مدرسه علمیه مون که با بچه‌ها بریم امتحان، آخه نمی‌دونم چقدر می‌دونید، امتحانات حوزه این جوریه که هر شهرستان یه مرکز امتحان داره و از تمام حوزه‌های علمیه اون شهرستان هرکسی که اون امتحان رو داره باید سر ساعت بیاد اون‌جا، محل امتحانات ما هم که تو اصفهانیم گلستان شهدا هستش، یه سالن داره وسط گلستان که برای مراسمات مختلف استفاده می‌شه، از جمله امتحانات ما آخوندا.

رفتم تو مدرسه با بچه ها قرار گذاشته بودیم که بیاند دم در که زیاد الاف نشیم وباوجود این همه راه و با این شلوغی شهر بتونیم سر موقع برسیم.

 

تو راه که اول یکم در مورد امتحان حرف زدیم و نکات مهم رو براهم توضیح دادیم و بقیه‌اش هم همش بحث سیاسی .... آخه تقریبا ۳۵ دقیقه‌ای راه هست .

 

رسیدیم گلستان، جا پارک که نبود خیابونی که بلوار داشت سمت چپشم ماشین بود چه برسه به سمت راست، خلاصه یه جا گیر اوردیم و رفتیم به سالن که رسیدیم دیدم که چقدر آخوند و طلبه ..... آره برا من که تعجب نداره ولی مردمی که شانسی صبح یک‌شنبه اومده بودند گلستان شهدا از دیدن این همه آخوند و طلبه تعجب کرده بودند ....

تو امتحانات قبلی یکی از من پرسید چه خبره اینجا ؟ قرار کسی بیاد ؟ شخص مهمی می‌خواد بیا که این همه آخوند اومدن اینجا ؟

گفتم : نه عزیزم فصل امتحانات هستش اومدن امتحان بدن

با حالتی تعجب گفت مگه آخوندا امتحان می‌دن ؟ مگه اصلا درس می‌خونن ؟

گفتم : آره

گفتش : شوخی نکن، داری سر به سرم می‌زاری، من همش فک می‌کردم تو حوزه یه رساله می‌خونن و یکم فن بیان کار می‌کنن.... اصلا فکر می‌کردم که هرکی که حال و حوصله درس و دانشگاه رو نداره را میوفته می‌ره حوزه و آخوند می‌شه ...

 

وقتی براش توضیح دادم که نه این جوریا هم نیست و چه کتابایی می‌خونن و چند سال باید درس بخونن و ... گفتش : خیلی ممنون که دیدگاهم رو عوض کردی .

 

انگار دارم سرتونو درد می‌یارم آخه تو نظرات گفته بودن که طولانیه.

رفتیم سر جلسه، برگه ها رو که پخش کردند پنکه ها خراب شد، تو اون گرما وقتی داشتی سوال رو جواب می‌دادی انگار پای کوره بودی...

 زود نوشتم هرچی بلد بودم و اومدم بیرون که از گرما داشتم می‌مردم.... دم در یکی از دوستام رو دیدم که از دیدنش اونقدر خوشحال شدم که از ۲۰ شدن امتحان این‌قدر خوشحال نمی‌شدم... 

یکی از دوستام که عید نوروز کربلا بودش و به خاطر یه درگیری و دعوایی که تو کربلا به وجود اومده گرفته بودنش و تو زندان بود تو عراق، یه مدت هم آزادش کرده بودن به قید سند، پاسپورتش رو گرفته بودند و نمی‌تونست بیاد ... فکرشو بکنید از عید نوروز تا حالا گیر بوده ...

 نشد بپرسم چی کار کردی عجله داشت، فقط گفت چند روزی قبل عید فطر اومده ...


خوب کسی که فردا امتحان داره چه جور روزی به نظرتون می تونه داشته باشه؟


غیر از اینه که از صب تا شب باید کتاب رو بخونه و عصابش خورد باشه که چرا اینجا رو که سر کلاس رفتم نمی فهمم ولی اون قسمتی که تو کلاس بودم رو می فهمم ؟؟


آره تصمیم گرفتم مبحث های سخت رو دیگه کلاس نرم تا بهتر بفهمم...


همه چی خوبه ولی قسمت های  آخر کتاب رو اصلا نمی فهمم استاد تند تند درس داده و دلم رو به این خوش کردم که از اونجا کمتر میاد...


ببخشید به خاطر این بهم ریخته گی الان که دارم براتون خاطره دیروز رو می نویسم یه ساعت و نیم دیگش امتحان دارم و امتحان درس ۵ واحدی رو دارم.